“
یافته های بارآ[۱۰۶] و کاریسون – جونز[۱۰۷] نشان داد که، نگرش های ناکارآمد یک پیشبینی کننده مثبت برای افسردگی است (۱۹۹۲، به نقل از لیو). وایس و بارنس[۱۰۸] (۱۹۸۶) گزارش کردند که تعامل معنادار نگرش های ناکارآمد با حوادث استرس زای زندگی یک پیشبینی کننده خوب برای نشانه های افسردگی هستند (به نقل از همان).
مرور فراتحلیلی گلدستون و کازلو[۱۰۹] (۱۹۹۵) نشان داد که سبک اسنادی منفی، شامل انتساب درونی برای حوادث منفی، با افسردگی در کودکان ارتباط دارد. یافته های لاگرانژ[۱۱۰] و همکاران (۲۰۰۸) نیز حاکی از آن است که نمره کودکان در سیاهه سه گانه شناختی (فرم کودک)، با افسردگی آنان ارتباط معنی داری دارد. همچنین نتایج تحقیقات نشان داد که نشخوار، یک عامل آسیب پذیری شناختی برای علائم افسردگی نوجوانان است (روود[۱۱۱] و همکاران، ۲۰۰۹).
نتایج تحقیقات بیانگر رابطه میان ابعاد فراشناختی و انواع گسترده ای از اختلال های روانی، به ویژه اختلال های هیجانی از جمله اختلال اضطراب فراگیر (ولز و کارتر[۱۱۲]، ۲۰۰۱)، افسردگی (ولز، ۲۰۰۰)، خود بیمار انگاری (بومن و میجر[۱۱۳]، ۱۹۹۹)، اختلال استرس پس از سانحه (ریوسیس[۱۱۴] و ولز، ۲۰۰۶) اختلال وسواس – اجباری (ولز و پاپاجورجیو[۱۱۵] و هراس اجتماعی (ولز، ۲۰۰۰) هستند.
یافته های تحقیق مک اوی[۱۱۶] و همکاران (۲۰۰۹) نشان داد که تغییراتی که در اثر گروه درمانی شناختی – رفتاری در فراشناخت بیماران اضطراب اجتماعی به وجود آمد، به طور عمده با کاهش افسردگی همراه بود نه اضطراب اجتماعی. همچنین نتایج تحقیقات حاکی از آن است که فراشناخت یک پیشبینی کننده مثبت و معنی دار برای هیجان و علاوه بر این تعامل فراشناخت و هیجان، پیشبینی کننده مثبت و معنی داری برای وابستگی به الکل میباشد (جیوانی[۱۱۷]، ۲۰۱۱).
شناخت ابعاد فراشناخت و ارتباط آن با اختلال روانی،در زمینه هایی همچون سبب شناسی اختلال،طرح ریزی درمان اختلالات و آموزش به سایر افراد غیر مبتلا دارای کاربرد و اهمیت میباشند(ماتیوس،هیلیارد و کمپبل[۱۱۸]،۱۹۹۹؛فیشر[۱۱۹] و ولز،۲۰۰۸).
پریزنیتو ،رداندودلگادو،بوئنو[۱۲۰](۲۰۱۰)در پژوهش در زمینه افکار فراشناخت و اضطراب نشان دادند افراد دارای علائم GAD در مقایسه با افراد غیر مضطرب درباره دلایل مثبت نگران بودن نمره بالاتری دارند .
کرکوران و سگال[۱۲۱](۲۰۰۸) به بررسی رابطه افکار ناکارآمد با اختلال اضطراب و افسردگی پرداختند . نتایج نشان داد فراشناخت ها بر پردازش هیجانی و واکنش های مربوط به آسیب ،از طریق تاثیر دانش و راهبردهای فراشناختی بر روی تغییر باورها و نیز تعبیر و تفسیر علائم خاص نظیر افکار مزاحم اثر میگذارد و باورهای فراشناختی در سبب شناسی و پایداری اختلال اضطراب و افسردگی مؤثر است .
اسپادا[۱۲۲] و همکاران (۲۰۰۶)،به منظور ارزیابی ارتباط میان فراشناخت، هیجانات منفی و مسامحه گری مطالعه ای انجام دادند. نتایج نشان میدهد که فعال شدن راهبرد فراشناختی افکار خطرناک و کنترل ناپذیر،باعث ایجاد تنش عاطفی در افراد می شود و راهبردهای مقابله ای ناسازگارانه از جمله اجتناب،سرکوبی فکر و … را بر می انگیزد.طبق این نتایج،راهبردهای فراشناختی نقش میانجی بین ادراک استرس و بروز هیجانات منفی بازی میکنند.
تحقیقات متیود[۱۲۳] (۲۰۰۴)،نشان داده است که اگرچه دو جنس، در تعداد وقایع استرس زای تجربه شده تفاوتی نداشتند، زنان نسبت به مردان، وقایع زندگی را منفی تر و غیر قابل کنترل تر ارزیابی کردهاند. علاوه بر این، زنان در مقایسه با مردان در سبک های مقابله اجتنابی، هیجان مدار و اختلالات روانشناختی و نشانه های بیماری های جسمی، نمرات بالاتری به دست آوردند. به عبارتی دیگر، زنان در مقایسه با مردان، نمرات هیجانی بالاتری نشان دادند.
بررسی ها نشان دادهاند که چنانچه نوجوانان به راهبردهای مقابله ای کارآمد مجهز نباشند و توانایی کمی برای درک هیجان های خود و دیگران داشته باشند در برخورد با فشارها و بحران های نوجوانی توان کمتری خواهند داشت و مشکلات رفتاری بیشتری را به صورت پرخاشگری، افسردگی و اضطراب نشان خواهند داد(الگار، آرلت و گراوز[۱۲۴]،۲۰۰۳).
نتایج یافته های میکائیل گریفیث[۱۲۵] و همکاران (۲۰۰۰)،نشان داد که تفاوت معنی داری بین جنسیت و شیوه های مقابله ای وجود ندارد(به نقل از هیبتی،۱۳۸۱).
مطالعات ولز (۲۰۰۰) ، نشان میدهد که اختلالات روانشناختی هنگامی که راهبردهای مقابله ای ناسازگار مثل تفکر درجاماندگی،اجتناب و سرکوبی فکر اصلاح خود باورهای ناکارآمد را با شکست مواجه میسازد تداوم مییابند و باعث میشوند که اطلاعات منفی در مورد خود افزایش یابند.
در یک زمینه یابی در دانش آموزان دبیرستانی آمریکا معلوم شد که ۲۸ درصد پسرها و ۷ درصد دخترها در طول یک ماه مطالعه در نزاع فیزیکی درگیر بوده اند.تقریبا ۳۵ درصد از افراد مورد تحقیق گزارش کردهاند که حداقل در یکی از موارد نزاع فیزیکی،جراحات وارده نیازمند معالجه طبی بوده است(کاپلان و سادوک،۱۹۹۶؛ترجمه پورافکاری،۱۳۷۵).
یافته های پاپاپورجیو و ولز (۲۰۰۳) نشان داد که اشخاص در افسردگی اساسی، با نشخوار فکری به افکار منفی پاسخ میدهد زیرا آن ها عقاید مثبتی راجع به فایده چنین عملی دارند و به این باور رسیده اند که این جریان خارج از کنترل آن ها است. همچنین آن ها (۲۰۰۱، به نقل از یوسفی) موفق شدند بین نشخوار فکری و افسردگی هم در نمونه های بالینی و هم در نمونه های غیر بالینی رابطه مثبت به دست آورند. در پژوهش آنان افسردگی و باورهای منفی و مثبت فراشناخت با یکدیگر رابطه مثبت و معناداری داشتند.
لوبومیرسکی[۱۲۶] و نالن -هاکسما[۱۲۷] (۱۹۹۳) متوجه شدند که افراد دچار خلق افسرده احساس میکنند که نشخوار فکری موجب کسب بینش می شود و آن ها را به راه حل می رساند.
الیوا و لاگریکا[۱۲۸] (۱۹۸۸)،همراه با محققان و نظریه پردازانی مانند بروک و هربرت[۱۲۹] (۱۹۸۲)، معتقدند،بین مهارت های فراشناختی ضعیف با مشکلات رفتاری،رابطه معنی دار وجود دارد(به نقل از استیلیادیس و واینر[۱۳۰]،۱۹۸۹).
نتایج تحقیقات لازاروس و فولکمن(۱۹۸۴)،نشان داد،در فرایند مقابله،مهارت های شناختی برای حل مشکل مورد استفاده قرار می گیرند و فرد با به کار بستن سبک های مقابله ای کارآمد مسئله مدار از مهارت های شناختی برای حل مسئله استفاده میکند و بر این اساس راه های مقابله با مشکل مستقیما بررسی میشوند و معمولا با یافتن راه حل های مناسب برای مشکل،رضایت روانشناختی حاصل می شود.
۲-۳- جمع بندی
“